گفتگو با محسن رنانی: در آستانه دوره پایان نفت هستیم

دکتر محسن رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان و نویسنده کتاب اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران است. ایده اصلی وی در نگارش کتاب بر این نظریه استوار است که کشورهای غربی برای بازسازی زیربنای اقتصادی خود و قطع نیاز به سوخت های فسیلی از بازی مناقشه اتمی ایران استفاده و نفت ایران را از بازار خارج کردند تا با افزایش قیمت نفت در بازار های جهانی، سرمایه گذاری در بخش انرژی های نامتعارف و خورشیدی به صرفه و ممکن شود. هم اکنون پس از گذشت پنج سال از نگارش و انتشار محدود کتاب، با وی به گفتگو نشسته ایم تا از پیش بینی های به واقعیت پیوسته و شرایط امروز بپرسیم و نگاهی نیز به آینده بیاندازیم. لازم به یاداوری است که رنانی به شرطی حاضر به قبول مصاحبه با “اجتماع و توسعه” شد که بر عهد یک ساله خویش یعنی انجام مصاحبه فقط در مورد کتاب مناقشه اتمی پایدار بماند.

 پنج سال بعد از اینکه شما کتاب مناقشه اتمی و نفت را نوشتید تصمیم گرفتید که این کتاب را در اردیبهشت ماه سال 1392 منتشر کنید. دلیل شما چه بود که در آن مقطع تصمیم گرفتید که دیگر کتاب را به بارعام بگذارید؟   

یکی دو سال اول که کتاب را فرستاده بودم فکر می کردم که باید فرصت داد، دارند بررسی می کنند و ممکن است من را صدا بزنند بگویند بیا نظرت را برای ما تشریح کن. امیدم این بود که تاثیرگذار باشد. بعد هم به دلیل اینکه انرژی اتمی را در دوران آقای احمدی نژاد حیثیتی و مساله اول کشور کرده بودند، فکر کردم اگر کتاب را منتشر کنم ممکن است برخورد شدیدی با من انجام شود و آمادگی پرداخت هزینه های سنگین را در آن مقطع نداشتم. تا اینکه فضای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم که پیش آمد فکر کردم در این فضا شاید اگر کتاب منتشر شود کاندیداها از مطالبش استفاده کنند، مباحث تازه ای را مطرح کنند و فضای گفتگو در این حوزه باز شود.  بازشدگی فضای قبل از انتخابات هم به هر ترتیب خطر برخورد را کم می کرد. این امید را هم داشتم که اگر احتمالا یک کاندیدایی که با این تئوری موافق است سرکار بیاید، کمک کند که بشود فضای مناقشه را عوض بکنیم. در عین حال احتمال هم می دادم که ممکن است کاندیدای مقابل رای بیاورد و با من برخورد بشود.  با وجود این احتمال تصمیم گرفتم کتاب را منتشر بکنم  و خوشبختانه دولتی انتخاب شد که به نوعی با مضامین این کتاب همراه بود و به نظرم هم می رسد که تا حدودی از مطالب مطرح شده در این کتاب استفاده کردند.

بعد از انتشار کتاب چه بازخوردی گرفتید ؟ هم از طرف افراد جامعه همانند نخبگان اجتماعی، اساتید دانشگاه، دانشجویان و عامه مردم و هم از طرف نهاد های حکومتی.

اولین بازخوردها بیشتر از طرف نخبگان بود که خیلی با استقبال گسترده ای روبرو شد. بعضی از دوستانی که کتاب را ازطریق ای میل دریافت کرده بودند می گفتند تا ده نسخه از طریق افراد مختلف برای آنها فرستاده شده است. در هفته اولی که کتاب را روی سایت گذاشتم به علت شدت مراجعات برای دانلود روزی یکی دو بار سایت از کار می افتاد. بعد از آن هم تماس های مستقیم یا تلفنی و ایمیل ها شروع شد. صدها ایمیل دریافت کردم که البته بخش زیادی از این ایمیل ها هم معلوم بود که خوانندگان فقط صفحات اولیه کتاب را خواندند و به وجد آمدند و تحسین کردند. صدها ایمیل هم دریافت کردم که سوال داشتند، تشکر می‌کردند اعلام همدردی و همراهی می کردند یا زوایای تازه ای از موضوع را به من گوشزد می‌کردند که اینجاها را دیدی، ندیدی؟ این نکته را هم مد نظر داشته باش و اطلاعاتی دال بر تائید این مطالب می فرستادند. هنوز هم هر تحولی در انرژی های نو رخ دهد افرادی هستند از کشورهای مختلف دنیا که آن را برای من می فرستند و می گویند این را هم ببین. هنوز صدها ایمیل دارم که خیلی هایش را هم جواب دادم و ارتباط گسترده ای بین من و خوانندگان ایجاد کرده اما متاسفانه کمتر  ایمیلی از میان این ایمیل ها نقد بود. شاید ده درصد ایمیل ها نقد بود و این نقطه ضعف خوانندگان ایرانی است که وقتی از یک تئوری خوششان آمد دیگر نقدش نمی کنند، فقط تحسین می ‌کنند. اما در میان مقامات و سیاست‌گذاران، سیاست‌گذاران اصلی که مخاطب این کتاب بودند هیچ واکنشی نداشتند. اما مجموعه سیاست‌گذارانی که در دولت یازدهم برسرکار آمدند تا جایی که ارتباطی بوده و یا خبر از دوستان  گرفتم، خیلی از آنها کتاب را خوانده اند و به نوعی به لحاظ فکری با این نظریه اظهار همراهی کردند. تقریبا هر کدام را که من به مناسبتی در جلسات کارشناسی یا جاهای مختلف دیده ام  متوجه شدم که کتاب را خوانده اند. به تازگی هم  چند تا از مراکز پژوهشی نزدیک به مقامات به عنوان مثال ریاست جمهوری و برخی از وزرا دعوت کرده اند که این مطالب کتاب را در جمع کارشناسان مطرح کنم و نقد بشود. حتی در جلسه ای که به تازگی در مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری داشتیم از کارشناسان برجسته انرژی کشور برای شنیدن و نقد مطالب این کتاب دعوت کرده بودند. به نظر می رسد نظریه مطرح شده در کتاب به آرامی جای خود را در بین سیاست‌گذاران میانی باز می‌کند و تاثیر گسترده ای روی آنان گذاشته است.

در کتاب، شکل گیری فرایند توسعه و حکومت نفوذهای نا همگن را مطرح کردید که موجب شکست بخش اعظم سیاست های اقتصادی بوده است. جدای از آن حکومت نفوذهای ناهمگن موجب پیدایش یک حکومت غیر توسعه گرا شده که از آن با نام حکومت مردد نام بردید. راجع به مورد توضیح می دهید که چرا دولت ایران را به عنوان دولت مردد نامگذاری کردید؟

در نظریه توسعه سه دسته دولت داریم. یک دولتهای توسعه خواه که هم اندیشه توسعه خواهانه دارند و هم در عمل توسعه را تقویت می‌کنند. دوم دولتهای ضد توسعه یا کارشکن یا غارتگر که نه اندیشه توسعه دارند و نه در عمل اقدامات توسعه گرایانه انجام می دهند و یک جایی هم اگر نطفه توسعه شکل بگیرد نابودش می ‌کنند. به عنوان مثال دولتهای قاجار در ایران دولتهای غارتگری‌اند و تنها سرمایه های کشور را حراج کرده اند وکارشکنی می کنند. اما دولتی مثل دولت ترکیه یا دولت مالزی توسعه خواه اند که هم برنامه ریزی توسعه محور می کنند و هم با رشد توسعه دولت عقب نشینی می‌کند و قدرت را می دهد به جامعه مدنی. دولت مردد اما دولتی است که در ظاهر و در سطح اندیشه می گوید من توسعه می خواهم بعد در عمل وقتی که توسعه شروع می‌شود و با خودش جامعه مدنی قویتری و بخش خصوصی فربه تری ایجاد می‌کند، دولت می‌ترسد و مانع رشد جامعه مدنی یا رشد بخش خصوصی می‌شود. در ایران پس از مشروطیت تقریبا همه دولت ها دولت مردد بوده اند. برنامه ریزی توسعه می‌کردند، برنامه عمرانی می‌ریختند، دادگستری ایجاد می‌کردند، دانشگاه احداث می‌کردند اما هنگامی که این نهادها می‌خواستند کارکردهای خودشان را داشته باشند، با آن کارکردها مبارزه می‌کردند.

شما در باره نقد کتاب گفتید، اتفاقا خود ما کتاب را از دیدگاه منتقد خواندیم و چند نکته در باره آن داریم. طبق تئوری بازی که شما به آن پرداخته اید، زیربنا مساله انرژی در آمریکا و نجات و نوسازی تمدن غرب است و روبنا را مساله مناقشه اتمی می‌بینید که غربی ها با آن بازی می کنند. اگر واقعا اینطور باشد در مناقشه اتمی اگر ما صد در صد خواسته های آنها هم انجام بدهیم آنها نمی توانند این بازی را کنار بگذارند. در واقع  اینجا  مساله مناقشه اتمی فرع می شود به  برنامه هایی بنیادین غرب. آیا فکر می کنید این گونه نیست؟

همین گونه است که شما گفتید. اما مناقشه اتمی در حال حاضر ً نقشی که پنج سال پیش داشت را در عمل از دست داده است. آنها تاثیری که می‌خواستند مناقشه بر بازار نفت بگذارد را گرفتند و به اهداف خود نیز رسیدند. من هم توی کتاب گفتم بین پنج تا ده سال قیمت نفت باید بالای صد دلار بماند تا آثار خودش را بر انرژی های نو بگذارد و الان از آن زمانی که کتاب را منتشر کردم شش سال گذشته است. برآوردها نشان می‌دهد که بخش زیادی از اهداف آنها محقق شده، سرمایه گذاری در انرژی های نو به ویژه انرژی خورشیدی در زمانی که من کتاب را می‌نوشتم خیلی پایین بوده، در آغاز تحلیل کتاب (سال 2003) رشد سالیانه این سرمایه گذاری 1.5 تا 2 درصد  بوده اما در حال حاضر رشد سالیانه آن نزدیک به 75 درصد شده است و این نشان می دهد که قیمت بالای نفت تاثیر خود را گذاشته است. استخراج نفت های نامتعارف همانند نفت ماسه ای به سرعت گسترش پیدا کرده است. اوباما هم در انتخابات اخیر (انتخابات دور دوم در سال 2012) اعلام کرد که آمریکا تا سال 2020 دیگر واردات نفت نخواهد داشت و حتی به صادر کننده نفت تبدیل خواهد شد. اضافه بر آن، به نظرم می‌رسد که حتی اگر مناقشه اتمی هم حذف شود اثری بر بازار نفت ندارد. دلیل آن این است که در حال حاضر ایران تنها یک میلیون بشکه صادرات نفت دارد و با پایان مناقشه هم افزایش صادرات نفتی نمی توانیم داشته باشیم برای اینکه ذخایر اجازه نمی‌دهد، امکانات استخراج اجازه نمی دهد، بازار نداریم و الی آخر. بنابراین در حال حاضر اگر مناقشه هم حذف هم شود، تاثیری بر بازار نفت ندارد. ضمن اینکه اگر لازم باشد که (کشورهای غربی) شوک ایجاد کنند مناقشه سوریه هست که بتوانند براساس آن با بازار نفت بازی کنند، بنابراین مناقشه الان دیگر  اهمیت خودش را نسبت به پنج سال پیش برای مدیریت بازار نفت از دست داده و دیگر برای غرب نگران کننده نیست که در مساله مناقشه به تفاهم برسد و آن را حل کند. ضمن اینکه اوباما چون  نیازمند نوعی اعلام موفقیت و کسب مشروعیت داخلی هم هست شاید تلاش بکند که در مناقشه به تفاهم برسد و به عنوان یک دستاورد مطرحش کنند. من نظریه ام این است که حتی اگر مناقشه هم حل بشود قیمت نفت از 90 دلار پایین تر نمی آید، بنابراین خطر چندانی سرمایه گذاری در انرژی های نو را تهدید نمی کند. ضمن اینکه هزینه سرمایه گذاری در انرژی های خورشیدی در 3 سال گذشته نصف شده است، بنابراین اگر 5 سال پیش که من کتاب را نوشتم برای توجیه سرمایه گذاری در انرژی خورشیدی لازم بود قیمت نفت 100 دلار باشد حالا دیگر ثبات روی این قیمت ضرورتی ندارد،کمتر هم باشد باز سرمایه گذاری در انرژی های نو اقتصادی است و توجیه دارد.

به نظر می رسد تئوری شما یک پارادوکس جدی هم دارد. در واقع بخشی از کشورهایی که به مناقشه دامن می زدند خودشان از صادرکنندگان اصلی نفت بودند. آنها چطور حاضر شدند در این بازی شرکت کنند که نتیجه آن از بین رفتن اهمیت استراتژیک نفت و کاهش شدید قیمت آن خواهد بود

یکی از صادرکنندگان اصلی نفت روسیه است و یکی دیگر عربستان. برنده اصلی در مناقشه اتمی ایران در واقع روسیه بوده است. چون روسیه در زمان اوج بحرانهای اقتصادی اش بیش از همه کشورهای دیگر درآمد نفتی کسب کرد. به هر حال روسیه یکی از طرف هایی است که نمی ‌خواست مناقشه حل بشود و دلش می خواست قیمت نفت برود بالا و بیشترین تولید و فروش و درآمد نفتی را روسیه کسب کرد. بنابراین روسیه از این مساله سود کلانی ‌برد با صادرات 9-8 میلیون بشکه ای در روز که در تاریخ این کشور بی نظیر است. عربستان هم با توجه به فضای خالی ناشی از کاهش صادرات نفت ایران و عراق سودهای هنگفتی برد. با قیمت نفت 100 دلار و صادرات روزانه 10میلیون بشکه که برای این کشور بی نظیر بود. بنابراین برای عربستان هم فرصت استثنایی ایجاد شد که این همه درآمد نفتی در مدتی کوتاه کسب کند. ضمن اینکه در هر صورت عربستان به عنوان رقیب ایران در خلیج فارس منافع دیگری هم برای خودش متصور بود. بنابراین بحث نفت بخشی از ماجرا است، بخش دیگر تخریب و تضعیف یک قدرت بزرگ منطقه ای است که می‌ ‌تواند هم تهدید و هم رقیب جدی باشد. عربستان به احتمال زیاد هر دوتا منفعت را دنبال می‌کرده، منفعت ناشی از تضعیف ایران و منفعت ناشی از افزایش همزمان قیمت نفت و صادرات خودش. بنابراین آنها منافعشان را بردند در این دوره ای که قیمت نفت خیلی بالا رفت و تنها ماییم که در این دوره خیلی برد نکردیم.

حالا اگر فرمایش شما را  قبول کنیم که کشورهای غربی به اهداف خودشان رسیده اند نتیجه اش این می شودکه به زودی سهم نفت در درآمدهای ایران به شدت کاهش خواهد یافت.  تاثیر و اهمیت این رویداد چگونه خواهد بود و سیاستگذاری‌ ها و برنامه ریزی برای توسعه کشور ناگزیر از چه تغییراتی است؟ 

درست است، ما هم اکنون در آستانه دوره پایان نفت هستیم. یعنی در دو سه سال آینده ایران وارد دوره پایان نفت می‌شود. به این عبارت که اگر ما بزودی در مذاکرات به توافق برسیم، تحریم های نفتی حذف نمی شود فقط یکسری دارایی های بلوکه شده ما آزاد می شود. احتمالا حتی اگر به تفاهم کامل برسیم یکسال طول میکشد تا تحریم های نفتی حذف بشوند. تا زمانی که تحریم ها حذف می‌شوند ما مشتری هایمان را از دست داده ایم. تا بخواهیم مشتری هایمان را دوباره پیدا کنیم یکسال دیگر هم طول می‌کشد. از طرف دیگر در سالهای اخیر عدم سرمایه گذاری در صنعت نفت توانایی استخراج ما را کاهش داده و ظرفیت تولید را پایین آورده است بنابراین در دو سه سال آینده نمی توانیم صادرات نفت را بیش از این که داریم افزایش بدهیم، از طرف دیگر مصرف داخلی هم روند افزایشی دارد، نتیجه ثبات سقف صادرات نفت ایران در دو سه سال آینده است.  از طرف دیگر پیش بینی می کنم ظرف دو سه سال آینده قیمت نفت سقوط کند. بنابراین تقریبا از دو سه سال دیگر ما یک ظرفیت پایین صادراتی داریم به اضافه سقوط قیمت نفت. بنابراین از سال 95 حداکثر درآمد نفتی ما بین 20 تا 30 میلیارد دلار خواهد بود که بخشی از آن باید برود و در صنعت نفت سرمایه‌گذاری شود و احتمالا بین 10 تا 20 میلیارد دلار برای دولت بماند که این 10 یا 20 میلیارد دلار را هم دولت باید به عنوان یارانه و خرج جاری به مردم بدهد . بنابراین عملا دولت در ایران، اقتصاد در ایران وارد مرحله خداحافظی با نفت شده است. از این مرحله به بعد دیگر تصور درآمدهای نفتی 100 میلیارد دلاری در اقتصاد ایران یک خواب است. ما یک درآمد اندکی خواهیم داشت که بیشتر نقش پول توجیبی را برای دولت بازی می کند و دولت دیگر نمی تواند به اتکای آن سراغ پروژه های بزرگ برود، یا بخواهد موتور توسعه را با درآمد نفت به حرکت درآورد. بنابراین برای ما عصر اقتصاد بدون نفت به اجبار آغاز شده است.

فکر می کنید این اتفاق دولت رانتی را هم از بین می برد و باعث گشایش فضای اقتصادی می شود؟

من امیدوارم که اینطور شود. یعنی اگر ما به درهم ریزی نرسیم و بتوانیم ثبات و پایداری اجتماعی را حفظ کنیم دولت مجبور است کارآمد بشود و برای کارآمد شدن باید کوچک بشود و به نظر می‌رسد که بیش از 50% حجم دولت باید کم شود. به نظر می‌رسد که دولت باید دوره لاغر کردن خودش را شروع کند و باید با تمرین های سنگین وزن خودش را کم کند. دولت سه چهار میلیون کارمند دارد که اصلا نیازی به آنها ندارد، سه چهار میلیون نیروی نظامی دارد که به آنها اصلا نیاز ندارد، اینها همه باید تعدیل بشود .کشوری مثل ترکیه 300 هزار نفر ارتش حرفه ای دارد ما در حدود سه میلیون نیروی نظامی شامل وظیفه و کادر داریم. کشوری مثل مالزی با 60 هزار کارمند خودش را اداره می‌کند در حالیکه ما با 5 میلیون کارمند خودمان را اداره می‌کنیم، طبیعی است که این شرایط باید دگرگون شود و در وضعیت تازه دولت مجبور است که خود را کوچک سازی کند.

 از جهت تاثیر در  بازسازی فضای سیاسی و اجتماعی چطور؟

طبیعی است وقتی دولت توانایی های اقتصادی اش را از دست بدهد  اقتدار مدنی اش هم کاهش پیدا می کند. بخش بزرگی از اقتدار سیاسی و مدنی دولت ناشی از قدرت پرداخت آن به گروههایی حامی اش است . دولت همچنین با استفاده از این پول خود را به انواع شیوه ها را برای مبارزه با گروههای رقیب تجهیز می کند، وقتی این پول نباشد بخش بزرگی هوادارانی که دنبال خود می‌کشید از کارمندان و غیره عملا حذف می شود و چیدمان سیاسی کشور بهم می‌خورد.

در کتاب نوشته بودید که رهایی از ساختارهای توسعه نیافته کنونی بدون نفت امکان پذیر نیست و در سه دهه آینده ما به درآمد نفت به شدت نیاز خواهیم داشت. حال که دیگر از درآمد های سرشار نفتی خبری نخواهد بود، شرایط چه تفاوتی کرده است؟

زمانی که من کتاب را نوشتم بحران هایی را تصویر می کردم ساختار سیاسی- اجتماعی‌مان  با آنها روبرو است و اگر مدیریت کارآمدی داشته باشد برای اینکه از این بحران ها بتواند عبور کند به کمک نفت نیاز دارد. در حال حاضر همچنان آن بحران ها وجود دارند، بدتر و شدیدتر هم شده اند .بنابراین اگر ساختار سیاسی و نظام تدبیر به سمت عقلانیت برود به نظر می رسد برای عبور کم هزینه از این بحران ها همچنان به نفت نیاز دارد. بنا براین یک نقطه ابهام جدی هنوز وجود دارد؛ یک ساختار اداری ناکارآمد چگونه می‌تواند از این بحران های عظیم که در پیش رو دارد بدون اتکا به درآمد نفتی عبور کند . این سوال برای خود من هم همچنان پا برجاست. اما از طرف دیگر تحولات فناوری چشم اندازهایی را ایجاد کرده که می‌تواند کمک کند منابع تازه درآمدی ایجاد کنیم. به عنوان مثال برای ما که کویر لوت را داریم نصف شدن هزینه سرمایه گذاری در تولید انرژی خورشیدی یک فرصت استثنایی است. کویر لوت قابلیت آن را دارد که از طریق انرژی خورشیدی برق تمام دنیا را تامین کند. ما می‌توانیم در تعامل با شرکتها و کشورهای خارجی و اجرای یک طرح بزرگ کویر لوت را به یک سایت عظیم انرژی برای کل دنیا تبدیل بکنیم. اما این تحول نیاز به تغییرات جدی در تفکر مدیریت ارشد کشور دارد. ولی من فکر می کنم فشارهای اقتصادی همان جور که نظام تدبیر را به نقطه ای برد که پذیرفت در مناقشه مذاکره کند و به مصالحه برسد، در هنگام پیدایش بحران های احتمالی هم همکاری با غرب را حوزه های دیگر آغاز کند و یکی از حوزه ها همین حوزه انرژی های نو است. جدای از آن ما حجم عظیمی ذخایر گازی داریم که می تواند جایگزین نفت بشود اما نیازمند سرمایه گذاری های عظیم است. ممکن است در آن زمان برویم به سمت پیش فروش کردن ذخایر گازی‌ به شرکت های بزرگ. در نهایت هنگامی که نظام تدبیر بخواهد خود را از درهم ریزی نجات بدهد مجبور است که جایگزین هایی پیدا کند .

این جا یک مساله دیگر پیش می آید. عده ای معتقد بودند که یکی از مشکلات اصلی ما دولت رانتی-نفتی است. آیا بعد از اینکه عصر نفت تمام شدکه در واقع شما می‌گویید آغاز پایان عصر نفت است، این دولت رانتی باز از طریق فروش سایر منابع مثلا میعانات گازی شروع  به ادامه حیات می‌کند؟   

به احتمال زیاد اگر دولت بتواند بحران های جاری همانند بحران اقتصادی و بحران بیکاری را مدیریت کند و اجازه ندهد شرایط به درهم ریزی برسد و از این مرحله به سلامت بگذرد، دولت رانتی می‌رود و برای خودش رانت ایجاد می‌کند. میعانات گازی، گاز، بسیاری از معادن‌ و غیره، اینها قابل صادر کردن است و از خاک گرفته تا آب تا جنگل ها و خیلی از ذخایر دیگرمان قابل صدور است. بنابراین احتمال هست که دولت اگر بتواند از بحران های جاری به نوعی عبور کند دوباره به سمت یافتن جایگزین های نفت برای صادرات برود ، این قابل پیش بینی است.

 به بیان دیگر احتمال دارد که بعد از این که ما 50 سال مصیبت نفت را کشیدیم حالا 50 سال هم مصیبت حراج میعانات گازی و سایر منابع را بکشیم؟ برای پیشگیری از این موضوع چه باید کرد؟

پیشرفت فناوری قوی‌تر و شدیدتر از آن است که یک دولت رانتی و یک نظام اداری ناکارآمد بتواند برای چند دهه دیگر دوام بیاورد. جمعیت کشور به سرعت افزایش پیدا می کند و انتظارات نسل جوان در حال بیشتر شدن است. ارتباطات جهانی گسترش پیدا کرده است و فناوری دائماً دارد به نفع جامعه مدنی عمل می کند. در دهه های اخیر فناوری دارد جایگزین یکسری نهادهای مدنی می شود و جامعه مدنی را قدرتمند کرده است. بنابراین به نظر نمی رسد که دولت رانتی تا چند دهه دوام بیاورد.  من احتمال می دهم که اگر مذاکرات اتمی به نتیجه برسد دولت را در سر یک دو راهی قرار می دهد که اقتدار قبلی را همچنان  ادامه بدهد بدین معنی که پس از فیصله تخاصم های خارجی جامعه مدنی را همچنان بسته نگاه دارند که اگر این شیوه انتخاب شود خیلی خطرناک است، هم برای دولت و هم برای جامعه مدنی.  اما به نظر نمی رسد که برای ورود به این فاز توافق و اجماعی باشد. احتمال دیگر این است که دولت اجازه رشد جامعه مدنی را بدهد. به نظر می‌رسد که صلاح ساختار سیاسی موجود این راه دوم است و وقتی توانست از تله مناقشه اتمی عبور کند به احتمال زیاد احساس می کند که زمان آن است که تعارضات داخلی را هم کاهش بدهد و فضا را برای جامعه مدنی باز کند. بنابراین به نظر می‌رسد و عملکرد این ماه‌های اخیر نشان داد هنوز ظرفیت عقلانیت سیستم بالا است و وقتی احساس ضرورت می‌کند می‌تواند عقلانی فکر کند و راهکارهای عقلانی را پیدا می‌کند. مگر اینکه در این وسط حادثه پیش‌بینی نشده ای چه در داخل چه از بیرون رخ بدهد که بحث آن جداست.

 و در کلام پایانی شما خودتان علاقه مند هستید مطلبی را اضافه کنید؟

دولت موجود در دو مناقشه درگیر است. یکی در مناقشه خارجی اتمی و دیگری در مناقشه داخلی جامعه مدنی. عبور از هرگونه بحرانی مستلزم حل هر دو مناقشه است. یعنی اگر مناقشه اتمی حل بشود ولی مناقشه جامعه مدنی حل نشود همچنان اقتصاد ما در بن بست می ماند. به دلیل آنکه مناقشه جامعه مدنی هم اکنون به منشا عدم اطمینان و عدم قطعیت در اقتصاد ما تبدیل شده است. سرمایه گذار پیوسته با خودش می گوید که یک پتانسیل درهم‌ریزی در زیر پوست این جامعه وجود دارد و صبر می کند تا ببیند چه می‌شود. بنابراین به جای سرمایه گذاری های بلند مدت ده تا بیست ساله، در حوزه های کوتاه مدت سرمایه گذاری می کند. در حالی که رشد اقتصادی مستلزم سرمایه گذاریهای بلند مدت است. بنابراین اگر ما می خواهیم وارد فاز رشد واقعی اقتصاد بشویم باید منشاها و چشمه های عدم اطمینان را از بین ببریم و بزرگترین چشمه عدم اطمینان در حال حاضر مناقشه جامعه مدنی است. این شکاف اجتماعی باید ترمیم شود. این پتانسیل ذهنی امکان درهم ریزی و عدم ثبات باید حل شود. جامعه نباید به شکل مستمر به این فکر کند که به زودی ممکن است یک مساله ای یا تنشی ایجاد شود. بنابراین پروژه بعدی حکومت اگر توسعه خواه است، اگر می خواهد به سرعت از بحران ها عبور کند و اگر می خواهد اقتصاد را نجات بدهد این است که همانطور که در مناقشه اتمی جمع بندی و راهکار تئوریک و عملی پیدا کرد و سپس جامعه را توجیه و مدیریت کرد، در مناقشه جامعه مدنی هم عزم کند و تصمیم بگیرد و مدیریت کند که ما از این مرحله نیز به سلامت عبور کنیم.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *